مثل دختر نارنج و ترنج   2010-07-30 07:11:28

مثل خواب می‌ماند. مثل خواب. دستهای مهربان مادر در تاریکی و دستهای من در جستجوی آغوشش و من با صدای زنگ‌دار پنبه‌زن دوره‌گرد به خواب رفته‌ام. داستان شاهنامه به آنجا رسیده‌بود که سهراب دیگر جانی به تن نداشت و رستم برای بخاک‌سپاریش بهترین‌ها را می‌جست که پدرم به خواب رفت. خسته بود. خسته از نا‌مردمی.
مثل خواب می‌ماند. مثل خواب. آن شاپرکی که پشت شیشه‌های اتاقم گیج رفتن بود. آن شاپرکی که بهار را پریده بود و خسته گوشه‌ای از پنجره رو به خورشید ازحال رفته‌بود. خسته‌بود خسته از نامردمی.
مثل خواب می‌ماند. مثل خواب. رفتن به‌دنبال خط سفیدی که برادرم کشیده‌بود با گچ سفیدی که دزدیده‌بودمش از مدرسه. می‌رفتم به دنبال خط سفید و نمی‌رسیدم. نمی‌رسیدم و خسته‌بودم. خسته از نامردمی.
مثل خواب می‌ماند. مثل خواب. تمام روزهای روشن تابستان کودکی، تمام شبهای پرستاره‌ی پشت بامهای سکوت. تمام بالغ‌شدن، به ماه‌رسیدن. تمام عاشقانه‌ها، کتابهای پرشور ممنوعه که زیر پیراهنت پنهانشان می‌کردی و صحنه‌‌ی نگاه‌های پنهانی ژان کریستف از پنجره مدهوشت می‌کرد و می‌خواستی یک لحظه جای سابینه باشی و دل ژان‌کریستف از عشق برایت بلرزد.
مثل خواب دویدیم و دویدیم. مثل خواب بزرگ شدیم. چشم گذاشتیم. مادر شده‌بودیم.
مادر کجاست؟ کجاست مادر که پس از بیداری دیگر ندیدیمش. به دوستم که درخواب است گفتم: بیدار نشو، مادرت و پنجره‌ات و بازی باد با برگ‌های درخت گیلاست همه غیب شده‌اند. مثل دختر نارنج و ترنج بیدار که شوی پیر می‌شوی. بیدار نشو.
آسمان اینجا هم آبی‌است. آسمان آبی‌است و صدای مهربانت مرا بیاد کودکی‌هایم می‌اندازد. بیاد کودکی‌های مادرم، دخترم، خواهرم. بیاد کودکی‌های حوا.
پس از خواب، بیدار که شدیم، آه، مادرها را بدار می‌کشند، سنگ‌باران می‌کنند، به زندان می‌اندازند و می‌سوزانند. یادت می‌دهند خودت را بسوزانی. زن بسوزان خودت را تا نسوزاندنت. بسوزان، پیش از آنکه مادر شوی، بسوزان، حتی وقتی که مادری. قصه‌های رهایی از این سرزمین کوچ کرده‌اند. قصه‌ها‌ی زندان قصه‌های تازیانه و دار و سنگ است. قصه‌های مرگ دختر نارنج‌و‌ترنج است. بیادش داری؟ دختر نارنج‌و‌ترنج را؟

نوری


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات